می تونی تصور کنی این صحنه چیه ؟
می تونی تصور کنی این تصویر تا کجا میره؟
می دونی اصلا پایانی هم داره..................................
من پایانی نمی بینم در این اغازترین فصل زندگی یعنی بهار......................
بهار من وقتی شروع می شود که بادبادکهای خسته قلبم دوباره جان بگیرن.......
ایا این بهار زیبای پر از شور و نشاط در وجود من هم رخنه خواهد کرد.
نمی دانم .
با خود می گویم از درد پنهان وجودم.
من امروز غم گین تر از هر بهار دیگر تنهاترینم
تو ای بازووانت پر از نور امید با من بگو پس بهار من کی می آید.............